کلکِ خیال




کوتاه میکنم؛
بین روزمرگی و رکود خودخوش نشان دادن دانشجوها غوطه می‌خوردیم، که یک غریب  به دنبال فردی برای "حرف زدن"، مستاصل و مذبذب، از آسمان پیدایش شد!
یک ساعت و نیم سر کلاس یکی از اساتید معارف نشستیم، تا روحیه و فرصت مطرح کردن مشکل و گرفتن جواب را قبل از فرار استاد، در هوا بقاپد!

چندساعت پیش، استاد فلسفه علممان میگفت، در مترو هر "ی" وارد شود، هرکس هر سوالی بپرسد، با حوصله جواب میدهد. درحالی که من استاد، با مشت فکش را پایین می آورم که وقت نگرفته و ایمیل نزده و بد موقع و بدمکان سوال پرسیده!.

مرکز فوریت های اعتقادی دانشگاه کجاست؟
مسئولش پشت کدام میز نشسته؟!

پ.ن: متعجب این پیگیری نباشید! دانش آموز بود و خام:)

مرکز معارف دانشگاه صنعتیمان، مرحمت فرموده، بعد از دوره های متوالی مشاهده بی فایده صادرات دانشجوهای فنی به علوم انسانی، دو، دو واحدی "مقدمه ای برروانشناسی" و "مقدمه ای بر جامعه شناسی" به انتهای لیست بلندبالا و سبد سبد دروس معارفی چسبانده! و عجب که به به و چه چه مهندسین دانش‌جو را برانگیخته!

تصمیم شد از خیر روز تعطیل و خانه گرم و نرم گذشته، دوساعتی را در کلاس مذکور روانشناسی به امید حرفهای مفید و تازه ای از دریچه روان‌شناسان، با نگاه علاقه به این زمینه زیبا، بگذرانیم.

قطعا و حتما، همایش انتخاب رشته، تالار رشته و گرایشات روانشناسی، محتوای متقن و جذاب‌تری از دسته بندی مفاهیم و ادبیات ابتدایی نه روان، نه روانشناسی، بلکه دروس این رشته، خواهد داشت.

هیچ!

آهی کشیده، بعد از یک ساعت گشت و گذار در .گرام‌ها، استاد مدرس، حتی ارائه دهنده، و نه روانشناس را ترک کرده و از همکاری مرکز معارف هم ناامید گشتیم!

.

رستگار نشده و نمی‌شویم!



کل مجموعه رو بسیج کنی و بودجه جمع کنی و برنامه دوساعته رو بکنی چهارساعت، من هربار که یاد بی بی بیفتم، بیشتر مخالف میشم بااین برنامه روتین سالیانه!
چقدر از خانواده های شهدا و ایثارگران خبر داریم؟
به سخنرانی و هدیه سالانه احتیاج دارند یا .؟

ره‌نشان هم ماجرایی شده، 

انبوهی از دغدغه سرمان خراب کرده و گوشه‌ای نشسته و با اعوان و انصار رسانه‌چی‌اش، به ریش نداشته چند دانشجوی فنی احتمالا از همه جا بیخبر می‌خندد.

واضح است که ابرقدرتِ ابرکمال‌خواه شریف، آنگونه بزرگمان نکرده_که شاید اصلا بزرگ نکرده_ که ساکت بنشینیم و بگذاریم حریف‌های قدر در زمین قمار مراحل بالاتر و وصل شدن به فلانک و بهمانک بتازند!

بعد از ریسمان الهی، به هر ریسمانی چنگ می‌زنیم تا ردپای مورچه‌ای جلو بیفتیم و به آن ده نفر راه‌یافته به مرحله بعد، نزدیک‌تر شویم!

خلاصه آب اگر باشد، شاید شناگران خوبی شدیم.

.

"باید ره نشان دهد و مسیر تاریک می‌کند"




وبلاگ عزیز؛

باور کن من هم خیلی دوست دارم هر روز حرفی برای تو داشته باشم، اصلا مگر برای همین این فضا را باز نکردم؟ اما قبول کن، این روزها باقی شبکه‌های نوشتاری آنچنان زودتر به چشم می‌آیند که دیگر حتی فرصت باز کردن مرورگر دست نمی‌دهد. لعنت بر همه‌شان!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر نایاب ترین فایل ها در سون فایل رزین سختی گیر وبلاگ رسمی حاشیه نشینان هدف در فوتبال ایران خورشید Jacqueline کافه کتاب ليزر دايود فروشگاه فایل